خواهشمند است نظر خود را به هنگام بازدید از این صفحه مطرح نمائید.

Welcome Iranian Artist

۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

غفلت نکنید

روی دستان من آثار خون عزیزان مان هنوز می پرسد غفلت نکنید شب ها روی پشت بام خرابه با ماسک شیمیائی بودیم تا محل را نگه داریم چشمان من می سوخت نفسم گرفته بود بدنم شروعبه خارش کرد و دیگر نفهمیدم ....بهداری لشگر به من لبخند زد و کفت بچه شاهرود من بچه محل خود را نمی شناسی  جون سخت ...چشمانم می سوخت این کی بودلباس دکتری دارد ؟ دانشجوی پزشکی بود ....شش ماه بعد پرسیدم  اون کی بود...گفتند شهید شد پرسیدم من حافظه خودم را از دادم عامری بود ؟ سکوت می کنم ....حافظه بیماری دارم تا اسم ها در خاطرم نگه دارم ....پسر چرا وسط چادر می پری این ور و آن طرف فقط یک مترو ۳۰ سانت قد داشت کوچک بود و لودر ۵۰ تنی را کنترل می کرد و من تانک دستم بود اما آنقدر رفت جلو با لولدر که راه را بز کند  نخل ها را بریزد زیر تانک های غول پیکر روسی که راکت امانش نداد....حدود ۱۵ تا شو دیدم بچه زدند میگ و میراژ بودند ....رضا بچه محل پاشو داد ....اون بچه مغان پاره پار ه شد حسن بود ....فراده و معاون هم رفتند ...من ماندم و این همه مسئولیت .....
شب عملیات بود در منطقه فاو اولین شهید پس از نیم ساعت جوان بسیی ک بر اثر موشک های فرانسوی بی صدا از وسط به دو قسمت شده بود تا صبح فردا اروند رود پربود از بدن های پاره ....با مجروحیت شیمای من در بهداری لشگر ۲۵ کربلا بدن ها را با گونی می بردند کیسه پلاستیکی کم آمد ...با کامیون و بلدوزر پوتین ها و لباس های خونین را خاک می کردند ....این جا کربلا بود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر