فردا مهمان ستاره ای می شوم که در همسایگی مهر بانی گیسوانش را در زیر نور مهتاب شانه میزند خوب دقت کن واژه ها لغزنده خواهند بود و تا دیدن فردا آرزو کن گیسوانش را
حرف حق می زنی تیغ هم می خوری دوران دوران نامردی است پس سکوت کن تا تیغ نخوری آدم ها در پی ریختن خون هم مثل گرگ ها زوزه می کشند پس سکوت کن تا گرگ ها بروند روزگار بدی است وقتی علامت تعجب آدمی را مهمان تیرباران می کند پس خاموش باش اینجا پروانه را هم گردن می زنند
Hajiagha Montreal