برای ما ه نگرانم
که شب ها تنها است
از غروب بیزارم
چون که غمگین است
و هوس های آدم
پایانی ندارد
در این دنیای رنگین
باران می بارد
ماهی ها تشنه اند
و درختان خیس
می ترسند از سیلاب ها
زوزه گرگ ها
خسته گی آدمها
فریاد های خفته
در زیر یخ رودخانه ظلم
ترسیدن پروانه
از گل های قشنگ
آدم های احمق
که می خندد در آینه ها
فیلسوف نادان
بیمار مریض
کاروان تهی از آدم ها
سگ ها به تماشای غروب
همه از نادانی ما آدم ها است
Hajiagha
که شب ها تنها است
از غروب بیزارم
چون که غمگین است
و هوس های آدم
پایانی ندارد
در این دنیای رنگین
باران می بارد
ماهی ها تشنه اند
و درختان خیس
می ترسند از سیلاب ها
زوزه گرگ ها
خسته گی آدمها
فریاد های خفته
در زیر یخ رودخانه ظلم
ترسیدن پروانه
از گل های قشنگ
آدم های احمق
که می خندد در آینه ها
فیلسوف نادان
بیمار مریض
کاروان تهی از آدم ها
سگ ها به تماشای غروب
همه از نادانی ما آدم ها است
Hajiagha
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر