زندگی سخت است
همه بارا ن هایم در کویر می ریزد
و نهال عمرم هنوز تشنه باران است
خسته هستم از این ماجراهای عجیبی
که به هر رهگذری می گویم
می شنود و سپس می میرد
صبح است و نمازم در جریان خونم
با دردی از نادانی خلق
بر زمین می ریزد
هیچ کس نیست بیدار کند
قهرمان آرزوهای کودکی ام را
مردمی می بینم
تشنه هستند و سرگردان آرزو های خود
پس چرا بارانی بر این دشت نمی بارد
حاجی آقا
همه بارا ن هایم در کویر می ریزد
و نهال عمرم هنوز تشنه باران است
خسته هستم از این ماجراهای عجیبی
که به هر رهگذری می گویم
می شنود و سپس می میرد
صبح است و نمازم در جریان خونم
با دردی از نادانی خلق
بر زمین می ریزد
هیچ کس نیست بیدار کند
قهرمان آرزوهای کودکی ام را
مردمی می بینم
تشنه هستند و سرگردان آرزو های خود
پس چرا بارانی بر این دشت نمی بارد
حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر