خواهشمند است نظر خود را به هنگام بازدید از این صفحه مطرح نمائید.

Welcome Iranian Artist

۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

هرکسی در دل خود پنهان است

بیا که نغمه هایم چقدر زیبا است
در سکوتی که پر از ویرانی است
غمی  در زندان دلم جای می گیرد
خط می کشد  دیوار دلم را هر دم
پس باید  همین امشب برم
در افق خط نوری می بینم
 چه قشنگ است میان من  این خاطره ها
کودکان در رقص
مادران بار دار
و مردان سر جالیز به جنگ لقمه نانی
همه در کا ر ند
این زمان سخت است
سخت سخت
رنگ نادانی ها
چهره غم زده ماهی پیر
که پرسید مرا
پس کجا است مهربانی
تا بشویم خود را در آب زلالش
من چه گویم وقتی
همه از هم گریزانند
رخت هایم را در کدام آب زلالی بشویم
و کجا پهن کنم این همه دانائی را
هرکسی در دل خود پنهان است
آسمان این شهر پر از خفاش است
من می ترسم از این فتنه آدم هائی
که همه در کشتن مرغی دانا
می اندازند تیری و می بافند دامی
پس باید بروم
تا بدانند من هم در فکر نجات خود نیستم
تا نگویند حرامی در کار است
یا نپرسند چرا در سینه عشاق نوری است
که با عشق خدا گرم و صمیمی خواهد شد
پس باید بروم
پیش آن ماهی پیر
و از بخواهم برود باز کند
صدف آرزو هایم را
تا مروارید دلم آزاد شود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر