یک نفر می میر د
همه ایستاده به تماشای افق
بدنبال نوری هستند
و قلب ها در زنجیر
یک نفر می پرسد
همه در ترس خود از هم
ز هم می پرسند
نام ناقوس خسته آویخته را
باز دنگ و دنگ و دنگ
یک نفر بر دار است
پس چرا دیگران می خندند
مگر انسانیت آدم شرم بود
من خدائی دارم
به چه زیبا است آسمانش
تا تورا دارم غمی نیست من را از پریشانی ها
حاجی آقا
همه ایستاده به تماشای افق
بدنبال نوری هستند
و قلب ها در زنجیر
یک نفر می پرسد
همه در ترس خود از هم
ز هم می پرسند
نام ناقوس خسته آویخته را
باز دنگ و دنگ و دنگ
یک نفر بر دار است
پس چرا دیگران می خندند
مگر انسانیت آدم شرم بود
من خدائی دارم
به چه زیبا است آسمانش
تا تورا دارم غمی نیست من را از پریشانی ها
حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر