خواهشمند است نظر خود را به هنگام بازدید از این صفحه مطرح نمائید.

Welcome Iranian Artist

۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

بودن چه بوی خونی دارد

بودن چه بوی خونی دارد
همه حواس من کور می شود
با خودم یک مهره جادئوئی دارم
می نگرم و فوتی و آرزوئی می کنم
ناگهان بهار می شود
دوپروانه را می بینم که عاشق هستند
و هنوز من نفهمیدم عشق را
بدنبال فرصت ها دویدن
از سایه ها ترسیدن
تو را درخواست کردن
آه چقدرروزگارم تنگ است
چرخ و فلک جادوئی روزگاران  بد جوری می چرخد
 پرنده بیا من را بر بال خود ببر
آنجا که شهر عاشقان است
حاجی آقا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر