پائیز است
و درونم لبریز از خزان تنهائی
چادر عشق را بر می دارم ودر دامن دشت
به تماشای تنهائی ماه می روم
ستارگان را به مهمانی خود می خوانم
ود ر انتظار سکوت می کنم
من همان آدم غمگین ام
که همیشه تنها است
می توان عشق را رنگ شادی زد
و بوسید همه خوبی های زمین را
تا بی خبران عشق
بیدار شوند
حاجی آقا
و درونم لبریز از خزان تنهائی
چادر عشق را بر می دارم ودر دامن دشت
به تماشای تنهائی ماه می روم
ستارگان را به مهمانی خود می خوانم
ود ر انتظار سکوت می کنم
من همان آدم غمگین ام
که همیشه تنها است
می توان عشق را رنگ شادی زد
و بوسید همه خوبی های زمین را
تا بی خبران عشق
بیدار شوند
حاجی آقا