از آرزو ها چوب جادوئی ساخت
بر آن سوار شد و از این خرابه گریخت
آدم ها را گرفتار می بینم
و طوفانی در راه
قلب های شکسته ای که محتاج مهربانی اند
انسانیت محدود و غرور بی جا حاکم
ویرانی و جنگ و خون می بینم
اما خوشبختم چون چوب جادوئی افکارم
من را امیدوار نگه خواهد داشت
حاجی آقا
بر آن سوار شد و از این خرابه گریخت
آدم ها را گرفتار می بینم
و طوفانی در راه
قلب های شکسته ای که محتاج مهربانی اند
انسانیت محدود و غرور بی جا حاکم
ویرانی و جنگ و خون می بینم
اما خوشبختم چون چوب جادوئی افکارم
من را امیدوار نگه خواهد داشت
حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر