تنم خسته زیر غبار غم
مرگ را بوسه میزند
رقص اشعارم در غم دیده گانم
صورتم را مرطوب
باز هم دایره ها در فضای تنهائی می بینم
ماه هم امشب گریان است
ترسیدن از نادانی آدمها
و من خسته زیر باران حوادث
قوزک پایم رنج راهی دوررا
در مغز استخوانم می نویسد
بودن یا رفتن
وقت بلوغ حقیقت همه غم هایم را
در کنار قلب شکسته ام
پیوند خواهم زد
بیشتر با خود خلوتی دارم
و از آدم ها گریزان
تا مرگ حادثه ها می نویسم
مهربان باش با من
حاجی آقا
مرگ را بوسه میزند
رقص اشعارم در غم دیده گانم
صورتم را مرطوب
باز هم دایره ها در فضای تنهائی می بینم
ماه هم امشب گریان است
ترسیدن از نادانی آدمها
و من خسته زیر باران حوادث
قوزک پایم رنج راهی دوررا
در مغز استخوانم می نویسد
بودن یا رفتن
وقت بلوغ حقیقت همه غم هایم را
در کنار قلب شکسته ام
پیوند خواهم زد
بیشتر با خود خلوتی دارم
و از آدم ها گریزان
تا مرگ حادثه ها می نویسم
مهربان باش با من
حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر