نادانی را ورق می زنم
و زندگی قرون وسطائی مردمی که
تاسوعا و آشورا می کنند
اشک بر حادثه ای می ریزند
پیراهن پاره می کنند
زنجیر میزنند
و خود هم نمی دانند نادانی تا کجا
در مغز و پوست شان رخنه کرده است
من و خدایم در تنهائی های مان
آرزوی سلامت این بیچاره گان را داریم
دنیا زیبا است
آسمان آبی است
گل ها رنگا رنگ
و عسل شیرین
من در بهشت هم به خود ظلم میکنم
بدنبال خرافات و فرار از حقیقت ها
هر روز بتی می سازم
تا بت دیگری سرنگونش کند
من و خدای مهربانم
خسته از این ماجرا ها
طوفان می آید و زمین هم می لرزد
اما آدم ها در خرافات عمیقی هستند
نه می دانند نه می شنوند و نه می فهمند
حاجی آقا
و زندگی قرون وسطائی مردمی که
تاسوعا و آشورا می کنند
اشک بر حادثه ای می ریزند
پیراهن پاره می کنند
زنجیر میزنند
و خود هم نمی دانند نادانی تا کجا
در مغز و پوست شان رخنه کرده است
من و خدایم در تنهائی های مان
آرزوی سلامت این بیچاره گان را داریم
دنیا زیبا است
آسمان آبی است
گل ها رنگا رنگ
و عسل شیرین
من در بهشت هم به خود ظلم میکنم
بدنبال خرافات و فرار از حقیقت ها
هر روز بتی می سازم
تا بت دیگری سرنگونش کند
من و خدای مهربانم
خسته از این ماجرا ها
طوفان می آید و زمین هم می لرزد
اما آدم ها در خرافات عمیقی هستند
نه می دانند نه می شنوند و نه می فهمند
حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر