می ترسم امشب زیر بمب های سنگین و آتش و خون
دفترشعرم آلوده به خون کودکانی شود که بی گناه مرده اند
می ترسم اعتراض کنم مگر آن یهودی سرمایه دار
من را تروریست بخواند
دنیا پر از نفرت و خون و خیانت است
همه در س خیانت می بینند
و آرزوی مرگ هم دیگر را
دستانم به هنگام نوشتن می لرزد
و خون سرخ بیگناهی در مار پیچ های قلم من
فریاد می زنند
جنگ بس است ویرانی کافی است
بیائید همه دعا کنیم
و گل بکاریم و شفا بخواهیم
این همه زیبائی خدا آفرید و چرا ما این گونه شدیم
خون سرخی در شعرم فریاد می زند
بس است بس است
جنگ و ویرانی بس است
حاجی آقا
دفترشعرم آلوده به خون کودکانی شود که بی گناه مرده اند
می ترسم اعتراض کنم مگر آن یهودی سرمایه دار
من را تروریست بخواند
دنیا پر از نفرت و خون و خیانت است
همه در س خیانت می بینند
و آرزوی مرگ هم دیگر را
دستانم به هنگام نوشتن می لرزد
و خون سرخ بیگناهی در مار پیچ های قلم من
فریاد می زنند
جنگ بس است ویرانی کافی است
بیائید همه دعا کنیم
و گل بکاریم و شفا بخواهیم
این همه زیبائی خدا آفرید و چرا ما این گونه شدیم
خون سرخی در شعرم فریاد می زند
بس است بس است
جنگ و ویرانی بس است
حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر