خواهشمند است نظر خود را به هنگام بازدید از این صفحه مطرح نمائید.

Welcome Iranian Artist

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

باید خود واژه بود

واژه هارا باید اندازه کرد وزن کرد
واژه ها را باید دوست داشت
بهتر نیست قابی بخرم قشنگ
و واژه را قابش کنم
و هر روز نگاهش و آرزو
که چرا در من نیست
باید خود واژه بود
خود را قاب کرد رفت
از همسایه پرسیدن نام  واژه  را
به جنگ واژه هم نباید رفت
چقدر روزگاران ما پر از واژه ها است
چقدر مردم گرفتارند
پدر بزرگ خدا بیامرز من فقط یک واژه داشت
یک آرزو و یک ایمان
هر روز  برای لقمه ای نانی  سگ دو نمی زد
نمی گفت همه را می خواهم
دستانش گرم و زمخت بودند
همیشه لبخندی داشت
اما من با این همه واژه های بزرگ و کوچک
هنوز به اندازه او هم نشدم
بزرگ نشدم نفهمیدم زندگی را
مرتب با واژه ها بازی کردم
مرثیه می خوانم در مرگ واژه ها
داد می زنم بر سر واژه ها
سر گردانم میان خود و این همه واژه های رنگا رنگ
خود را اسیر اینها کرده ام
خودمان را گرفتار واژه ها نکنیم
بدنبال جوابی پوچ این همه نباید رفت
باید قدر فکر کرد و طبیعت را سنجید
باید آسمان را دید سنگ را بو کرد
باید با دستان گلی کاه گلی را روی دیوار فقیری مالید
چه گناهی دارد واژهه بیچاره
که اسیر من و تو است
باید آفتاب بود گرم گرم
تهمت نباید زد دروغ نباید گفت
باید لقمه نان پنیری را قسمت کرد
مابین نیازمندان
روزگاران دیگر این نیست
همه می خواهند شهری با شند
هشت ساعت کار و هشت ساعت هم خواب
حاجی آقا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر