پرو بال زخمی و بیمارم
و شوق پریدن در من که هنوز بیدار است
روح افسرده خویش را هر روز در آینه دیدن
در انتظار محبتی پنجه به دیوار کشیدن
و حسرت خوردن
با من چه کردی
زخم هایم را می شویم با اشکهایم
تا ندانی چه می کشم
پروازم را آرزو دارم
ندیدی چه می کشم
نپرسیدی احوالم را
من بر دار غم هایم جان میدهم
و تو در سفری
سفره ام پر از خون است
نگاهم دوخته بر در
باز نیامدی تا مرحمی بر زخم هایم بگذاری
این جاده تاریک پرا ز گرگ است
من می ترسم نازنین
فانوسم را شکسته اند نامردان
و زخمی در بال دارم
با دل زخمی چه کنم
بی تو چه کنم
حاحی آقا
و شوق پریدن در من که هنوز بیدار است
روح افسرده خویش را هر روز در آینه دیدن
در انتظار محبتی پنجه به دیوار کشیدن
و حسرت خوردن
با من چه کردی
زخم هایم را می شویم با اشکهایم
تا ندانی چه می کشم
پروازم را آرزو دارم
ندیدی چه می کشم
نپرسیدی احوالم را
من بر دار غم هایم جان میدهم
و تو در سفری
سفره ام پر از خون است
نگاهم دوخته بر در
باز نیامدی تا مرحمی بر زخم هایم بگذاری
این جاده تاریک پرا ز گرگ است
من می ترسم نازنین
فانوسم را شکسته اند نامردان
و زخمی در بال دارم
با دل زخمی چه کنم
بی تو چه کنم
حاحی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر