دلم را برمی دارم
وپنهانز دست جنایت کاران غربی
به رنگ ارغوانی می اندیشم
در گوشه غربتم می نشینم و
نی اندیشم گل سرخ را
من همیشه در غبار غم می بازم
تا بادی ببرد گل برگ های پژمرده ام را
جائی که آدم هایش همه می خندند
کجا می نویسند این قانون را
اگر زندگی گناه است
پس باید زندان را ساخت
و همه را زندانی کرد
اندیشه هایم فرسوده
قلبم شکسته
نمی دانم چرا ما محکوم شدیم
کدام دادگاه و کدام قانون بود که گفت
ایرانی بودن گناه است
حاجی آقا
وپنهانز دست جنایت کاران غربی
به رنگ ارغوانی می اندیشم
در گوشه غربتم می نشینم و
نی اندیشم گل سرخ را
من همیشه در غبار غم می بازم
تا بادی ببرد گل برگ های پژمرده ام را
جائی که آدم هایش همه می خندند
کجا می نویسند این قانون را
اگر زندگی گناه است
پس باید زندان را ساخت
و همه را زندانی کرد
اندیشه هایم فرسوده
قلبم شکسته
نمی دانم چرا ما محکوم شدیم
کدام دادگاه و کدام قانون بود که گفت
ایرانی بودن گناه است
حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر