خون و جگر می خورم از دست روزگار
از این همه ویرانی و شب
هر لحظه انتظاری دارم
با هر ستاره ای در آسمان به گفتگو
خندیدن جغد در شب و ناله های من
همه از ویرانی این شهر سیاه پو شان است
خون می ریزند آدم هائی که
سراغ جغد شب را می گیرند
زندگی را باید از زاویه مرگ دید
و حقیقت را زندانی شب
پیش پای آدم هایش
قانونی می بینم که هنر هایش همه نامردی است
من در شب و در سرمای بلند نادانی
راهی را خواهم رفت
که پایانش مرگ اشعارم زد دست
جغد شب خواهد بود
حاجی آقا
از این همه ویرانی و شب
هر لحظه انتظاری دارم
با هر ستاره ای در آسمان به گفتگو
خندیدن جغد در شب و ناله های من
همه از ویرانی این شهر سیاه پو شان است
خون می ریزند آدم هائی که
سراغ جغد شب را می گیرند
زندگی را باید از زاویه مرگ دید
و حقیقت را زندانی شب
پیش پای آدم هایش
قانونی می بینم که هنر هایش همه نامردی است
من در شب و در سرمای بلند نادانی
راهی را خواهم رفت
که پایانش مرگ اشعارم زد دست
جغد شب خواهد بود
حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر