به اصطلاح غربی ها امشب شب عاشقان است چه شب مسخره ای
قفس دلم را باز می گذارم
تا پرنده رهگذری در آن بنشیند
شاید مزه عشق را چشیدم
من در قانون مالیات های سنگین سرزمین یخی
یک محکو م هستم
باید نگران فردا بود
باید جان داد زیر پرچم این جلادان
عشق یعنی نکبت و خاری و خر حمالی
باید نگران لقمه نانی باشی
عشق چیست
اینجا آدم عاشق را سنگسار می کنند
قفسم را بر می دارم می شکنم
دهنم را می دوزم
مثل حیوانی که دیگر حیوان هم نیست
حقوق بشر کانادائی را می نگرم
خندیدن مال آنها عشق مال آنها
زمین و آسایش ما ل آنها است
خفت و خاری و درد و بیگاری از ما
آدم اسیر یک برده که حقی ندارد
چه رسد عاشقی و آسایش
قلبم را پاره پاره می کنم در غربت
و بر صورتم زخم تنهائی می بینم
امشب مثلا شب عاشقان است
و این جا هم مهد حقوق بشر
از کانادا حاجی آقا
قفس دلم را باز می گذارم
تا پرنده رهگذری در آن بنشیند
شاید مزه عشق را چشیدم
من در قانون مالیات های سنگین سرزمین یخی
یک محکو م هستم
باید نگران فردا بود
باید جان داد زیر پرچم این جلادان
عشق یعنی نکبت و خاری و خر حمالی
باید نگران لقمه نانی باشی
عشق چیست
اینجا آدم عاشق را سنگسار می کنند
قفسم را بر می دارم می شکنم
دهنم را می دوزم
مثل حیوانی که دیگر حیوان هم نیست
حقوق بشر کانادائی را می نگرم
خندیدن مال آنها عشق مال آنها
زمین و آسایش ما ل آنها است
خفت و خاری و درد و بیگاری از ما
آدم اسیر یک برده که حقی ندارد
چه رسد عاشقی و آسایش
قلبم را پاره پاره می کنم در غربت
و بر صورتم زخم تنهائی می بینم
امشب مثلا شب عاشقان است
و این جا هم مهد حقوق بشر
از کانادا حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر