خواهشمند است نظر خود را به هنگام بازدید از این صفحه مطرح نمائید.

Welcome Iranian Artist

۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

زندگی دردی در نادانی است

قفسم کوچک است
رهائی می جویم
پس باید رخت بست
تا هنوز اسب سفیدم بیدار است
باید از راه سختی گذشت
که همه پر خطر است
مثل دردی بود که به دنبال شفا است
باید رفت باید پرسید
از آن کفتر پیر سرزمین عشق را
زیر این سقف غلط ننگ را می بینم
آویخته بر خرقه بیمارانی که به خود می بالند
نفس آدم بیمار است
زندگی دردی در نادانی است
و پای چوبه حماقت اینها چرا جشن می گیرند
بوسیدن ها عشق ها همه قلابی است
مرض در خرقه می پوشند آدم هایش
گل نرگس را نمی دانند و شعر هم نمی خوانند
خفقان بدی است
شهر شهر دزدان هوس است
من محتاج اسب سفیدی هستم
که از باد هم تند تر است
تا سراسیمه از این شهربروم
حاجی آقا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر