رفتم آنجا
جائی که آدم هاش همه کاغذی اند
قلب سنگی دارند و روح آزرده دارند
هر چی من صدا زدم صدازدم
هیچ جوابی ندیدم
آسمونش سرد و ابری
آدم هاش برفی برفی
خسته از هم چهره ها در هم و بر هم
کسی اینجا نمی دونه
عاشقی چقدر قشنگه
همه سر ها به گریبان
همه در خود رفته و غصه دارند
انگاری به جز غم اینها دیگه کاری ندارند
باید از شهر بلا ها بروم
جائی که گل های کاغذی کم اند
جائی که کوچه هاش موقعه بارون
بوی نم محبت و گل های آفتاب گردنی دارند
باید از شهر بلا ها بروم
باید از شهر شما ها بروم
شعر برای خواندن سروده شده با آهنگ و وزن خود
حاجی آقا
جائی که آدم هاش همه کاغذی اند
قلب سنگی دارند و روح آزرده دارند
هر چی من صدا زدم صدازدم
هیچ جوابی ندیدم
آسمونش سرد و ابری
آدم هاش برفی برفی
خسته از هم چهره ها در هم و بر هم
کسی اینجا نمی دونه
عاشقی چقدر قشنگه
همه سر ها به گریبان
همه در خود رفته و غصه دارند
انگاری به جز غم اینها دیگه کاری ندارند
باید از شهر بلا ها بروم
جائی که گل های کاغذی کم اند
جائی که کوچه هاش موقعه بارون
بوی نم محبت و گل های آفتاب گردنی دارند
باید از شهر بلا ها بروم
باید از شهر شما ها بروم
شعر برای خواندن سروده شده با آهنگ و وزن خود
حاجی آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر