به انتها رسیدم
تا ته جاده عشق رفتم و به جز بلا ندیدم
چترم رو بر می دارم
میروم زیر بارون تو خیابون
احسای غریبی دارم اخساس غریبی دارم
گونه هام خیس اند
مثل دانه ای بارون
نمی دونم که چرا به اینجا رسیدم
به انتها رسیدم
گفتی که دوستم داری
بوسه رو قلبم می گذاری
اما رفتی و رفتی ...
تا ته جاده عشق رفتم و به جز بلا ندیدم
چترم رو بر می دارم
میروم زیر بارون تو خیابون
احسای غریبی دارم اخساس غریبی دارم
گونه هام خیس اند
مثل دانه ای بارون
نمی دونم که چرا به اینجا رسیدم
به انتها رسیدم
گفتی که دوستم داری
بوسه رو قلبم می گذاری
اما رفتی و رفتی ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر