خواهشمند است نظر خود را به هنگام بازدید از این صفحه مطرح نمائید.

Welcome Iranian Artist

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

ای کاش فرصتی بود


ای کاش فرصتی بود
ای آدم ها
که به هم می بالید
این غرور
این همه من زدن و طعنه و دشنام
این همه خستگی و درد و حسد
به خدا
روزی
 که وقت تنگ آید و ما را بخوانند
و بگویند چه کردید ؟
روزی که لباس زیبا
مال دنیا
قدرت و جنگ هم نتواند مرهمی باشد
 آن روز این تن بی جان ساکت و آرام
از خودم می ترسم
از گناهی که مرا خواهند سوخت
مهربانی
کلیدی است
که درب های بسته خشم را باز خواهد کرد
مهربانی
امیدی است
که امید خواهد داد
با خودم می گویم
وقت مرگ
وقت رفتن ... خاک شدن
از چه باید ترسید ؟
چه پناهی دارم ؟
طبش قلب ظعیفم
می گوید
نگران باش
و از روز قیامت که مرا می پرسند ؟
ای کاش فرصتی بود
تا من مغرور  
به خود آیم
این غرور پوچ و آن شهوت 
که چشم هایم را کور کرده
و گوشهایم...
دیگر نمی شنوند..
روز رفتن ..
روز مرگ آدمی
 افسوس
ح.ح

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر