خواهشمند است نظر خود را به هنگام بازدید از این صفحه مطرح نمائید.

Welcome Iranian Artist

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

این دشنه چه آلوده به خونی است روان

چون زلزله آمد نفس عشق بریخت
نامرد پلنگی شد و آهو گریخت

صیاد چو در دام بدید آهوی جوان

این دشنه چه آلوده به خونی است روان

چون قلم در نقش و در فریاد بود

زندگی از بهر من مثل پری برباد بود

چون بگفتند راز این خلقت زمین

ناگهان گرگی نشست اندر کمین

راز را اندر نگفته خون من را ریختند

از برای خود چه جام و گوهری اندوختند

بس در این شهر ناکسان بی عمل

رنج ها ئی گفته ام با این قلم

این قلم بشگست و این خانه خراب

حاصل عمرم گذشت اندر سراب

در سراب زندگی جان میدهم

این قلم را به چه ارزان میدهم

 ح. حاجی آقا
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر