قربت من قتل گاه من است
هنری دارم ارزان شما
قصه ها یم غصه می شود
رود بزرگ
آسمان آبی
سبزه عید .بوی نسیم
زاغک روی چنار
داد قال بچه ها
نان سنگگ که داغ تر از آفتاب است
مار مولک کوچکی می بینم
و خدا آنجاست
و تو
آهسته بیا
ساعتی فکر ..من خسته
چه دلم می گیرد
چه دورتر دختر زیبا موهایش را
حواسم را می برد
باز پریشان می شوم
دلم می گیرد
.باران می بارد
آسمان رنگ غریبی دارد
زاغک روی چنار تنهاست
دختر همسایه هم گریان است
غصه می خورم
داد می زنم
کلاغک روی چنار تنهائی من می پرد
ودر افق گم می شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر