خواهشمند است نظر خود را به هنگام بازدید از این صفحه مطرح نمائید.

Welcome Iranian Artist

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

زندگی

Poet 20.06,2010

زندگی

مثل داستانی است

که با خواندن آن

یا می خندیم

یا پریشان و افسرده از آن می نالیم

زندگی مثل رودی است

جریان دارد

و تلاطم

و نباید ترسید

زندگی

ناله شب نیست

که آدم ها

بترسند ز نور و گریزان ز همدیگر

و نپرسند چرا

زندگی زیبا است

مثل باران

مثل پرواز قناری ها

یا که کفش دوزک زیبائی که

می خنند به گل

زندگی

مثل یک در یا است

پر از ماهی

پس نباید

غمگین شد

و نباید ترسید

ح.ح

17,06,2010

Poet Hajiagha

من از این فاصله ها غمگینم

و خدائی که دوستش دارم

در خواب دیدم

سواری خواهد بود

که بر اسب سفیدی زیبا

و از آن کوه بلند

می آید

تا ما آدم ها را بیدار کند

خواب دیدم

آن اسب سفید

که خدا را در زین داشت

آنچنان زیبا بود

که ندانستم عمر ما آدم ها

به سر انجام گناهانی

به هدر خواهد رفت

خواب دیدم

در این دشت هوس

کرده های من چه لبریز از

نفرت انسانیت بود

و ندانستم

من آدم مغرور

خدائی آن بالاست

خواب دیدم

آدم ها

چون لشگر غم

و خفاشان سیاه

که نمی بینند نور را

و می پرسند

سواری آمد ؟

سوزش این قلب

ز تکبیر گناهانم

آن چنان زخمی است

که می دانم

چه تنها بودم

و سواری آمد

تا ما

آدم ها را

بیدار کند

حسین حاجی آقا

12,11,2010

Hajiagha poet

من ندانستم چرا

نغمه هایم را دزدیدند

و زبان شعرم را

در این غربت

به یغما بردند

آسمان آبی بود

همه خندان بودند

دل ها همه عاشق

نگرانی نبود

سال ها می گذرد

نغمه ها  در رنجیرند

و آدم ها گفتار معناهای پوچ

خانه ام ویران

رنگ ها همه در خود گریبان می گیرند

حرفه ام نقاشی است

خسته از تابلوئی که

نمی خندد

دفتر شعری

که در تنهائی ها

سوگ مرگ دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر